صبح اول وقت با صدای زنگ بیدار شدم . از دیشب ساعتم را کوک کرده بودم ، نباید دیر میرفتم و گرنه کلی معطل میشدم ، به سختی خودم رو از تخت خواب کندم ، رفتم سمت دستشویی ، بعد از گلاب به روتون دستشویی شماره دو یا شاید هم شماره یک ، راستش را بخواهید شماره هایش را قاطی کردم ... اممم ... بگذریم به قول همین عصر حجری های عرب زاده بعد از قضای حاجت ، رفتم جلوی آینه تا به خودم برسم ، به هر حال دختر همیشه باید خوشگل باشه .
و گرنه مردم چی میگن ؟ دخترا همیشه تو چشمن ، مخصوصا ً دختری به خوشگلی و قد و قامت من ، البته حقیقتش قد و قامتم زیاد بلند نیست ، کوتاه هم نیستم ، مناسبم ، اصلا ً چه معنی داره دختر قدش بلند باشه ؟ بعد حتما ً شوهرش هم باید بلند تر باشه ، بعد دو تا نردبون دست هم رو بگیرن تو خیابون کنار هم راه برن ... اه اینقدر بدم میاد از این پسرا ... کی اصلاً شوهر خواست ؟
اول با رژ صورتیم شروع کردم ، بعدش با پنکک و ریمل و ... ، حدود نیم ساعتی طول کشید، به قول غر زدن های مامی بزرگ که میگفت نیم ساعت آرایش نمی کنن ، گریم میکنن . یه مانتوی قهوه ای پوشیدم که با رنگ شالم یکسان بود ، البته شالم کمی قهوه ایش کم رنگ بود ، موهای خرمایی ام رو از جلوی شال ریختم بیرون ، امروز یک کم کمتر از روزای دیگه . کارم که تمام شد .
از پله های خونمون رفتم پایین . دیدم- به به- بابا مثل همیشه صبحانه کاملش به راهه .
- بیا دخترم صبحانه بخور
- نه بابا جون دیرم میشه
- کجا این وقت صبح ؟
- میرم رای بدم .
- به کی ؟
- نمیدونم
- چرا میخوای رای بدی اصلا ً ؟
- مهر شناسنامه پدر جان . آیندم به این مهر صاف و ساده بستگی داره .
- بابا جان...
- دیرم میشه بابا ، خدافظ
- باشه ، برو سریع برگرد .
مامانم مثل همیشه خواب بود . از بابام که خداحافظی کردم رفتم به سمت محل رای گیری . به محضی که رسیدم به محل انتخابات عکاس های خبری هم اونجا بودن ، یه نگاه سر سری به کاندید ها کردم و طوری که انگار تصمیمم رو خیلی وقته گرفتم برگه رای رو نوشتم و رفتم توی صف قرار گرفتم ، متوجه عکاس های خبری شدم که از ترکیب ما چهار نفر ، یعنی نفر جلویی من ، بنده و نفر عقبی من و نفر عقبیِ عقبی من ، عکس های به قول خودشان هنری میگیرند ، حالا چرا از ما چهار نفر؟ به خاطر این :
یه نفر جلوم بود ، چشمتون روز بد نبینه ، از کل زیبایی های یک دختر جوان فقط دماغش را داشت . خدایی هم زیر همان چادر دماغش خوش فرم بود ، مرحوم زورو هم اینجوری نقاب نمیزد ، تو این چادر قشنگ میتونست با بتمن رقابت کنه . نفر بعدی من ، یک خانم مانتویی بود ، یک کم فقط جلوی موهاش از زیر مقنعه کرِمش دیده میشد ، نه که موهاش رو ریخته باشه بیرون ها ، فقط مقنعش رو یک کم کشیده بود عقب .
نفر بعدی این خانم مانتوییه اونم چادری بود ، ولی عجب چادر خوشگلی ، گردی صورتش بیرون بود بر عکس اون زورو ، یه کم هم ته آرایش داشت یه لبخند ملیحی هم روی صورتش بود که فکر کنم برای عکاس های خبری اون لبخند رو می زد . بگذریم ... صف جلو رفت و همه یمان رای دادیم و شناسنامه هایمان مهر خورد . خیلی زود برگشتم خونه .
عکس ترکیب چهار نفرمون توی بیشتر سایت های خبری بود ، دوستام دیگه اینقدر پی ام میدادن که نگو چه پی ام هایی :
- به کی رای دادی شیطون ؟
- بابا شیر زن ِ جشن ملی !!
- نازی با ما هم میای عکس بندازی ؟
- جیگرتو بخورم با اون موهای خرماییت.
اینقدر جواب پی ام دادم که چشمام خسته شد و چون از دیشب کم خوابیده بودم ، با شناسنامه ای مهر دار با خرسندی و شادی به خواب رفتم .
.......
در محل انتخابات
انتخابات تمام میشود و صندوق ها باز می شوند .
رای اول : امام زمان ، باطل
رای دوم : مرگ بر نظام آخوندی ، باطل
رای سوم :حداد عادل ، شمارش، یک رای
رای چهارم: عارف ، شمارش، یک رای
و ...
......
همینطور که شما رای ها رو با مسئول صندوق محترم و امین داشتید می شمردید ، من از خواب بلند شدم و لازمه چند نکته رو به شما عزیزان یاد آوری کنم ، راستش را بخواهید من اصلا حالش را ندارم یادآوری کنم ولی امان از این نویسنده که هی زیر گوشم یا توی گوشم یا بالای گوشیم ، اصلا ً ای بابا، همان جای گوشم که باید ، زر زر میکند.
نکته اول : آرا که از صندوق در میاید به ترتیب نیستند ، میتوانند هم باشند ولی آرا قاطی میشوند و ترتیب آرا هیچ ربطی به آن ترکیبِ خوش ترکیب چهار نفره ما ندارد . حالا چرا چهار رای را شمردیم ؟ این یک تصادف است میخواستی چند رای را بشماریم ؟
نکته دوم : برای اون خنگ هایی که نام نوشته را فراموش کردند عرض کنم که خب رأی من جز رای های باطل است و راهنمایی هم این است که رای من بین همین چهار رای هست.
نکته سوم: خیلی راحت با احتمال یک دوم ، رای مرا حدس نزنید و بر اساس ظاهر قضاوت نکنید ، چون سوال پدرم هم که برای رای گیری از من پرسیده بود که چرا رای میدهی یک سوال آموزشی بود که نصیحت به همراه داشت که من اجازه ندادم نصیحت کند و پدرم مثل همیشه زودتر از من پای صندوق رای ، رای خودش رو داده بود . این رو گفتم که بدونید ما از چه خانواده هایی هستیم .
نکته چهارم : نویسنده دیگه زر زراش خیلی زیاد شده ، یه دلیل های مسخره و زیاد و روشنفکرانه میاره که رای اول و دوم با هم فرقی ندارن و .. که مزخرف میگه .
خیلی خب دیگر ، زر زر های این نویسنده تمام شدنی نیست که ، تا هفت اسفندی دیگر بای
[ یکشنبه 94/12/2 ] [ 1:3 عصر ] [ پوریا ]